به گزارش سرویس اقتصادی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یکــی از مســائل و چالشهــای اقتصــادی کــه همــواره در تمــام کشــورها از جملــه ایــران دغدغــه حاکمیت هــا و کارشناســان اقتصــادی بــوده، مســالهی تــورم و شـتاب افزایـش قیمت هــا و عوامــل موثــر بــر آن اسـت. تــورم یکــی از موانــع اصلــی ثبــات اجتماعــی- اقتصــادی اســت و طبیعتــا بــرای مهــار عالمانــه و کارشناســانه آن، شناســایی و بررســی دقیــق عوامــل ایجــادش ضــروری اســت. دربــاره ایــن عوامــل بحثهــای مختلفــی بیــن کارشناســان و صاحبنظــران اقتصــادی صــورت گرفتــه و میگیــرد. یــک بــاور رایــج دولــت را عامــل ایجــاد تــورم میدانــد؛ لــذا نقــد هــا و بررســیها صرفــا متوجــه سیاســتهای پولــی بانــک مرکــزی و عملکــرد و مداخــلات دولــت میشــود. امــا یکــی از مهمتریــن عوامــل تــورم زا کــه بــر خــلاف نقــش موثــرش در ایــن زمینــه، کــم دربــاره آن صحبــت می شــود، سیســتم خلـق پـول توسـط نظـام بانکـی اسـت.
امـروز در کشــور مــا، بانکهــای خصوصــی بــا خلــق پولهــای میلیــاردی از هیــچ و ریختــن ایــن پولهــا در کاســبیهای غیرمولــد و ســوداگرانه و دلالـی، عمـلا تیشـهی محکمـی بـه ریشـهی اقتصــاد مملکــت میزننــد. واقعیتــی کــه بــه دلیـل نبـود شـفافیت اقتصـادی تـا حـد زیادی از نظــر هــا پنهــان مانــده و غالــب رســانههای مربــوط بــه حــوزهی اقتصــاد نیــز بــا ســکوت و بایکــوت مناســبات رانتــی و فاســد بانکهــا، در ایــن زمینــه حساســیتزدایی کردهانــد. از ایـن رو در ادامـه گفتگـوی فصلنامه دانشجویان مستقل را بـا سـیدمجید حســینی، عضــو هیئــت علمــی دانشــگاه تهــران را میخوانیــد:
یک باور رایج که در علم اقتصاد متعارف وجود دارد، تورم را فقط پولی میبیند؛ بر اساس این باور، تورم محصول سیاستهای پولی دولت است و به نوعی نقش سیستم بانکی را در تورمزایی نادیده میگیرد. دیدگاه شما در این حوزه چیست؟
اولا نباید گفت علم اقتصاد متعارف، بلکه باید گفت علم اقتصاد نئوکلاسیک یا نئولیبرال؛ علم اقتصادی که اینها تحت عنوان علم از آن حرف میزنند، یا به عبارتی مارژینالیسم(که متکی بر ریاضی بازی در اقتصاد است)، خودش یک نوع کلاهبرداری است. خود این علم کلاهبرداری است. این علم چگونه پایهگذاری شد؟ ما یک آدام اسمیت اقتصاددان داشتیم که کتابی نوشت و ادعا کرد که بازار همه چیز است و همه چیز را بسپریم دست بازار، مردم یک مشت موجودات شر هستند، ولی بازار آن چیزی است که غرائز شر مردم را تبدیل به خیر عمومی میکند. اسمیت آمد و این را گفت.
اما یک اتفاقی افتاد؛ بعد از او ریکاردو و برخی اقتصاددانان کلاسیک دیگر این دیدگاه را نقد کردند و گفتند که بازار معلوم نیست که یک سیستم خوداصلاحکننده باشد. تحت تاثیر آموزههای ریکاردو و بعد از ریکاردو، مارکس آمد و یک علم دیگر معرفی کرد به نام علم اقتصاد سیاسی. علم اقتصاد سیاسی که مارکس بنا کرد، توضیح داد که تمام ایدههای اسمیت و همفکران او برای این است که ارزش افزوده به کارگر داده نشود و اصطلاحا 'M=M (ام مساوی با امپریم) نشود؛ این فرمول و سازوکار سرمایهداری از نظر مارکس است. مارکس توضیح داد که سرمایهداری به دلیل اینکه پیوسته سهم کارگر را غارت میکند، در ذاتش غیر اخلاقی است. سپس این علم را در جلدهای سرمایه توسعه و توضیح داد. این آموزهها باعث شد که در فضای روشنفکری و علمی جهان، مارکس حاکم شود و گفتگوهایی پیرامون آراء او شکل بگیرد. در همین هنگام سرمایهداری جهانی احساس کرد اگر این روند ادامه یابد تمام جهان را انقلاب فرا میگیرد و در مقابل علم مارکس باید کاری کرد. اینجا بود که نئوکلاسیکها، یعنی آنهایی که تحت تاثیر کلاسیکهای قبلی بودند ولی تفاوت اساسی با آنها داشتند ظهور کردند، و از ریاضی استفاده کردند تا با عدد و رقم مقابل ایده اقتصادسیاسی مارکس که ایدهای جامعهشناختی و اقتصادی و فلسفی بود بایستند!
مارژینالیسم، حاصل کلاهبرداری سرمایهداری برای مقاومت علیه علم اقتصاد سیاسی بود؛ و در نتیجه لحظهای که جِوُنز و مارژینالیستها و نئولیبرالهای اولیه شروع به مقاومت در برابر مارکس کردند، حتی حرفهای اولیه اسمیت را هم نقض کردند؛ مثلا اسمیت معتقد بود که ارزش به کار است، ولی مارژینالیستها این را کنار گذاشتند و ارزش را به جای کار، به تقاضا دادند. یعنی علاوه بر پیشفرضهای سوسیال مارکس، پیشفرضهای لیبرال اسمیت را هم زدند تا دوباره بتوانند کارگر را سرکوب کنند. اگر ارزش یک کالا به کار نیست و به تقاضاست، مفهومش این است که تو اگر به اندازه تمام عمرت هم کار کرده باشی و با کارت یک کالا ساخته باشی، اگر ما تقاضایی برایش نداریم آن کالا بیارزش است. برای همین است که در مارژینالیسم، قیمت ناموسی است! تمام متخصصان نئوکلاسیک دائما از قیمتها حرف میزنند، ولی از کارگر و دستمزد و موارد دیگر حرف نمیزنند. چون قیمت برایشان عوض کردن مفهوم ارزش کالاست.
در حالی که حتی آدام اسمیت پایهگذار لیبرالیسم هم اینقدر نسبت به کارگر سرکوبگر نبود. اینها برای مقاومت در برابر اقتصاد سیاسی، جهانی از عدد و رقم بنا کردند که فلسفه اقتصادی پشت آن وجود ندارد. این اصل و اساس مارژینالیسم و ریاضیگرایی در اقتصاد است که یک جور کلاهبرداری از کارگران و طبقات پایین است. به همین دلیل است که اینها بانکها را نمیبینند! به همین دلیل است که میگویند دستمزد کارگر در داخل باید ریالی باشد اما بنزین را باید به دلار بخرد. چون اینها رسما ضد کارگرند و کارگر را آدم حساب نمیکنند. کارگر هم فقط کسی نیست که کار یدی میکند، هر کسی که از محل غیرسرمایه و از کار خودش نان میخورد کارگر است. من استاد دانشگاه هم کارگرم، چون در دانشگاه از محل کار خودم درآمد دارم. خلاصه اینکه رسما یک علم ضدکار و کارگر بنا کردهاند. برای همین وقتی ما از مالیسازی حرف میزنیم، وقتی از سرکوب دستمزدها حرف میزنیم، وقتی میگوییم یک علم سوشیالایز(اجتماعی) و به نفع مردم بنا کنید، اینها اصلا حرف ما را نمیفهمند. این هم که تورم را فقط حاصل سیاستهای پولی و نقدینگی میبینند به اقتضای علمشان است؛ در حالی که ادبیات اقتصادی سالهای اخیر ما نشان میدهد در مقاطعی نقدینگی خیلی زیاد نشده، اما تورم به شدت افزایش یافته است.
از مواردی که شما بارها بیان کردید و در پیامدهای مربوط به حذف ارز ترجیحی نیز اشاره کردید، این است که در صورت لزوم جراحی اقتصادی، این جراحی باید از سیستم بانکی شروع شود و جراحی بانکها به جراحی معیشت مردم اولویت دارد. لطفا کمی درباره این دیدگاه توضیح دهید؟
من اصلا معتقد به جراحی روی مردم نیستم؛ یارانهزدایی ایده مهم نئولیبرالها برای فشار به طبقات پایین و مردم است. من معتقد هستم آنچه باید جراحی شود منابع درآمد مافیا و طبقات بالاست. ما عملا یک جامعهای بنا کردیم که در این جامعه طبقات بالا هر روز به طور بلاعوض از طبقات پایین وام میگیرند! تورم وام بلاعوض فقرا به ثروتمندان است که از طریق یک سلسله تنظیمات به طبقات بالا پرداخت میشود و یکی از این تنظیمات نظام بانکی است. نظام بانکی عملا نظامی است در خدمت چندبرابرشدن درآمد بسیاری از ثروتمندان. نظام بانکی در سال گذشته ۲۸۰۰ همت وام داده است؛ یعنی از ضریب فزاینده آمریکا هم بیشتر بوده است. آمریکا به عنوان یک نظام اقتصادی نئولیبرال و تحت تاثیر آموزههای نئوکلاسیک، نپذیرفته که بانکهایش بیش از سه برابر پایه پولی وام بدهند؛ یعنی ضریب فزاینده امریکا ۳ است. در حالی که همین آمریکا معدل ۳۰ درصد مالیات میگیرد، یعنی پول را محو میکند، مفهومش این است که تورمش بسیار پایین است(غیر از مواردی مانند تورم اخیر کرونا). در حالی که ما امسال بیش از ۸ تا ۹ برابر پایه پولی به بانکها مجوز وام دادیم. بیاییم و حداقل نئولیبرال باشیم! من میگویم بهترین راه دزدی امروز این است که برویم و بانک تاسیس کنیم؛ چون اگر به تعبیر خود نئوکلاسیکها عامل اصلی تورم نقدینگی باشد، ما با ضریب فزاینده ۸ به بانکها اجازه میدهیم که با ۸ برابر کردن پایه پولی، عامل اصلی تورم باشند! با استدلال خودشان هم حساب کنیم بانکها عامل اصلی تورم میشوند!
اما ما معتقد هستیم تورم عوامل زیادی دارد که مهمترین آن مافیاها هستند. وقتی ارز ترجیحی برداشته شد، از ۲۸ درصد نهادههای دامی برداشته شد، ۷۲ درصد نهادههای دامی که داخلی بودند را چرا ۷ برابر گران کردید؟! آیا این تورم دلیلش نقدینگی است؟ نقدینگی که اصلا اضافه نشد! عامل این تورم مافیاست. در حقیقت بانکها و سرمایهداری مسکن و سرمایهداری وارداتچیها و اتاقهای بازرگانی به صورت برادرانه با هم میخورند! در چنین وضعیتی آیا بانکها زیر نظر دولت هستند یا دولت زیر نظر بانکها؟! فدرال رزرو آمریکا اجازه نمیدهد که ضریب فزاینده بانکهای آمریکایی(بزرگترین بانکهای جهان) از ۳ بالاتر برود، آن وقت بانک مرکزی ایران اجازه ۸ یا ۹ میدهد؛ چرا؟ چون معاون بانکهاست! چون گردانندگان بانک مرکزی پس از بازنشستگی همه میروند و در این بانکها مشغول میشوند و هیئت مدیره همین بانکها میشوند. این چرخهای است که دارد اتفاق میافتد.
بنابراین میتوان گفت بانکها دست برتر را در برابر بانک مرکزی دارند و بانک مرکزی هم در خدمت آنهاست. بانک مرکزی با ایجاد بازار بین بانکی سبب شد هر اتفاقی بین بانکها برای وامگیری از یکدیگر بیفتد. جالب اینجاست که آقای مسعود نیلی بعدا نوشت که ما نمیدانستیم اگر بازار بین بانکی ایجاد کنیم شخصیتهای غیر اقتصادی در این بازار وجود دارند و اقتصادی عمل نمیکنند. آقای نیلی، شما که مدتی مسئول اقتصادی این مملکت بودید چطور نمیدانستید که اشخاص حقیقی و حقوقی غیر اقتصادی در بانکهای ایران هستند و این بانکها اصلا ورشکست نمیشوند؟
پس تورم نتیجه مافیاهای بزرگ اقتصادی است؛ نتیجه اینکه چند بنگاه بزرگ خصولتی مالیاتشان روز به روز کمتر میشود، نتیجه اینکه بانکها هر روز حجم وامهایشان به عدهای اندک را افزایش میدهند. ۱۳۵ مورد بدهکار بانکی را به ترتیب لیست کنید، میبینید دو برابر کل وامهای امسال به بانکها بدهی دارند! و هیچکس هم زورش به اینها نمیرسد. اصلا دادهای هم پیش بانکها ندارند. بانکها در سالهای گذشته زندگی ما را نصف کردهاند. در حقیقت این کشور، کشور نیست، بلکه یک بانک بزرگ است!
بعد از بیان این انتقاداتی که به سیستم بانکی وارد است، شما چه راهکاری پیشنهاد دارید؟ اصلا در وضعیت فعلی راهکاری برای اصلاح نظام بانکی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد از کجا باید آغاز شود؟
راهکار من این است که شما بیایید و نئولیبرال باشید! مثل امریکا باشید که ضریب فزاینده را اجازه نمیدهد از سه بالاتر برود. اجازه نمیدهد که بانکی وام اضافه بدهد. بانک مرکزی سلطان بانکهای آمریکا و حتی سلطان بانکهای جهان است، ولی بانک مرکزی ایران معاون کوچک بانکهای خصوصی است! راه اصلاح آن، استقلال بانک مرکزی از بانکهای خصوصی است. آنها دائما تکرار میکنند که بانک مرکزی باید از دولت مستقل باشد، ما میگوییم باید مستقل از بانکهای خصوصی باشد. بانک مرکزی تنها نهاد مورد اتکای دولت برای دفاع از مردم است و اگر روزی فرا برسد که بانک مرکزی مستقل از دولت باشد، مفهومش این است که کاملا به تسخیر بانکهای خصوصی در آمده است.
آنچه به ما فشار میآورد، مافیاییشدن امور در جهت مالیسازی آنهاست. یعنی به نفع دلالان. ما در کشور دلالان زندگی میکنیم و بانکها چیزی جز دلالان بزرگ نیستند. اعداد و ارقام نشان میدهد که بانکها کمکی به تولید و اشتغال نمیکنند. حتی بعضی از این بانکها برای اینکه ترازشان مثبت شود دلار خرید و فروش میکنند.
پس راهکار وجود دارد؛ استقلال بانک مرکزی از بانکهای خصوصی، کاهش ضریب فزاینده و هدایت نقدینگی بانکی به سمت تولید، که بانکهای خصوصی به هیچ وجه زیر بارش نمیروند. راه تحقق این امور نیز دموکراتیزهکردن سیستم بانکی است؛ بانک مرکزی باید به صورت دموکراتیک تحت نظارت مردم باشد. منظور فقط شفافیت تراکنشها نیست، گاهی شفافیت وجود دارد، ولی زور مردم به بانکها نمیرسد. ابزارهای نظارتی مردم بر بانک مرکزی و ابزارهای نظارتی بانک مرکزی بر بانکهای خصوصی باید تقویت شود. مردم باید بدانند که چه کسی وام میگیرد. نمایندگان مردم باید بتوانند بر سیستم بانکی نظارت کنند، باید در تمام اجزای بانک مرکزی نقش داشته باشند. بانک مرکزی باید اهرمی باشد در دست نظام سیاسی برای کنترل مافیاها. بانک مرکزی آمریکا ابزاری است برای کنترل نه فقط بانکهای خودش، بلکه کنترل جهان! آن وقت بانک مرکزی مفلوک ما همان مقدار باقی ماندهاش را هم میخواهند از دست دولت خارج کنند که همین نظارت اندک هم نباشد.
پس ساز و کار صحیح آن همین کاری است که آمریکا میکند! موضوع پیچیدهای نیست! ولی حتی زیر بار آن هم نمیروند. بانک مرکزی آمریکا به طور قاطع بانکهایی را که از قواعد تجاوز کنند جریمه میکند و حتی میبندد. از نظر من در این کشور بانکی که ضریب فزاینده ۸ دارد اصلا باید بسته شود. چرا اصلا وجود دارند؟ آن دسته از بانکهای دولتی هم که سالمترند باید بانک مرکزی تمام جزئیاتشان را تحت نظارت داشته باشد و نمایندگان مردم هم باید به بانک مرکزی نظارت کنند.
من اگر روزی در دولت باشم حتما بانکهای خصوصی را جمع میکنم، نه اینکه ملی کنم، جمع میکنم. اصلا اینها چه کارکردی به جز گرانسازی کشور دارند؟ مالیسازی در همه جهان هست، اما اینقدر وحشی نیست؛ بالاخره یک ترمز و حساب کتابی دارد.
مصاحبه از حسین احسانی زاده